
چند روز پیش و هنگام برپایی نمایشگاه های جشن تصویر سال، وقتی مقابل در ورودی خانه هنرمندان یکی از دوستانم را دیدم، به من گفت حتما از گالری عکس های موبایلی دیدن کن.
عکس های روی دیوار واقعا خوب بودند، بسیار عکاسانه، دیدنی و با نگاهی درست به سوژه ها. گویی عکاسان خالق این آثار با زبانی روان تر و قابل درک تر با سوژه های خود روبه رو شده و آنها را ثبت کرده اند. در میان نام عکاسان بخش عکاسی با موبایل قطعا نام های آشنایی هم به چشم میخورد. اسامی عکاسانی که بعضا دارای اسم و رسم هستند و من با آثار و نوع کار آنها به خوبی آشنایی دارم، ولی شگفت آور ترین اتفاق این بود که عکس هایی که آنها با دوربین تلفن هوشمند خود ثبت کرده اند (برای من) دلنشین تر از آثاری بود که با دوربین حرفه ای به ثبت رسانده اند. دیگر عکاسان شرکت کننده در این بخش هم آثاری خلق کرده بودند که برای هر فرد با هر سن، سلیقه یا سطح از سواد بصری قابل درک بودند.
ولی سؤال این است که چرا این تفاوت میان عکس هایی که عکاسان با دوربین حرفه ای ثبت میکنند با عکس هایی که با گوشی تلفن هوشمند تولید میشوند وجود دارد؟
به نظر من یک پاسخ ساده وجود دارد، پاسخی که من هم هنگام عکاسی با موبایل به آن رسیده ام. وجود زبانی ساده برای عکاسی و بازگویی جهان اطراف او، و وسیله ای که در جیب یکایک افراد جامعه وجود دارد و عکاس را برای آنها قابل پذیرش تر میکند.

وقتی شما دوربین عکاسی حرفه ای به دست میگیرید به نوعی دچار پیچیدگی در گفتار و نگاه عکاسانه میشوید. انگار توقع شما از خودتان بسیار بالاتر از سطحی قرار میگیرد که به آن باور دارید. از کنار بسیاری از سوژه ها به آسانی عبور میکنید، آنها را قضاوت میکنید و برایشان درجه بندی از لحاظ اهمیت موضوعی قائل میشوید. درواقع دوربین عکاسی شما نوعی فیلتر میان شما و سوژه مقابل شما است که اگر کمی غفلت کنید ممکن است آن را، بر خلاف واقعیت وجودی سوژه، دست کم گرفته و قابل ثبت با دوربین حرفه ای به حساب نیاورید. از طرفی دیگر، ناخودآگاه ذهن شما مملو است از انبوه تصاویر خوب و بد از تمام دنیا که توسط اینترنت برای شما در دسترس و قابل دیدن است، درون شما بی آنکه متوجه باشید سایه ای قضاوت کننده از شما وجود دارد که این عکس ها را با سرعتی باورنکردنی و روزی هزاران بار مرور می کند، به شما میگوید که فلان عکاس در فلان کشور یا شهر عکسی ثبت کرده که تو هم باید بتوانی به خوبی او عکاسی کنی. و این سایه درونی شما است که در بسیاری از موارد به شما اجازه ثبت سوژه را نمیدهد چرا که از نظر او این سوژه پیش پا افتاده تر از چیزی است که لیاقت به تصویر کشیده شدن را داشته باشد.

در طرفی دیگر سطح توقع شما در مقام عکاس وجود دارد. شما به این باور رسیده اید که با دوربین حرفه ای باید عکسی (به اصطلاح) حرفه ای ثبت و خلق کنید. در این سویه از شما، عکاس بلند پرواز درونتان حضور دارد که باعث میشود بسیاری از سوژه های پیش روی خود را فیلتر کرده و از آنها عبور کنید. به این معنی که گمان میکنید بهترین عکس، تصویری است که به ذهن هیچکس نرسد و اگر یک کادر از نظر عکاس حرفه ای درونتان ساده باشد، قابل ثبت نیست و باید از آن گذشت.

و سومین دلیل، تمثالی از شماست که در چشم بیننده شکل گرفته است. شما با در دست داشتن دوربین حرفه ای عکاسی (برای افراد جامعه) به فردی تبدیل شده اید که زبان مشترکی میانتان وجود ندارد. سوژه شما، که به لحاظ تکنیکی چیزی از دوربین عکاسی شما نمیداند، در برابر عکاس گارد گرفته و به او اجازه نزدیک شدن به خود را نمیدهد چراکه خودرا ذاتا کم سوادتر از عکاس به حساب میآورد و ترس آن را دارد که در رویارویی با شما، به عنوان عکاسی مجهز به دوربین عکاسی حرفه ای، زبانی مشترک نداشته باشد و کم شعور فرض شود. ولی در عکاسی با موبایل چه اتفاقی در حال شکل گرفتن است؟، دقیقا همین خط سیر را به صورت معکوس دنبال کنید. بی آنکه متوجه باشید دوربین گوشی هوشمند شما وسیله ای نه برای ثبت تصویری (به اصطلاح) حرفه ای است، بلکه ابزاری برای تنفس و بازی گوشی کودک عکاس درونتان شده. به راحتی به خود اجازه میدهید هر منظره ای را ثبت کنید، خیابان های تکراری یا حتی محیط زندگی شما که همه روزه با آن سروکار دارید برایتان جذاب شده و ناخودآگاه ذهن کنجکاو شما این اجازه را برایتان صادر کرده که حق به تصویر کشیدن هر عکسی را فارغ از هر تعریف، قضاوت یا طبقه بندی کردن دارید. در طرف مقابل شما سوژه وجود دارد. گوشی هوشمندی که شما در اختیار دارید با اختلافی تکنولوژیکی در جیب سوژه شما هم پیدا میشود. حالا دیگر شما دارای زبانی واحد و قابل درک با سوژه خود هستید. شما را درک میکند و به شما اجازه نزدیک شدن به حریمی از خود را میدهد که اگر دوربین حرفه ای در دست داشتید شاید این اجازه را به شما نمیداد.
