ابرقهرمان

این تصویر من را به یاد تصاویر فیلم های علمی تخیلی می‌اندازد، هنگامی که انسان‌ها مقابل یک مونیتور بزرگ ایستاده اند و یک ربات به آنها دستور می‌دهد. ولی این نه علمی است و نه تخیلی، بلکه عکسی از رئیس جمهور اکراین است که به صورت ویدئو کنفرانس و در یک جلسه مشترک با اعضای کنگره آمریکا، برای آنها نطقی احساسی ایراد می‌کند و توسط Drew Angerer به ثبت رسیده. عکس های دیگری هم از عکاس این تصویر وجود دارد, عکسی که از زاویه ای بالاتر گرفته شده ولی این عکس بی‌شک در ذهن و خاطره بیننده نقش خواهد بست و ماندگار خواهد شد.

عکاس با آگاهی و شاید پس از ثبت عکسی معمول و با زاویه ای معمول برای پوشش خبر اصلی، مبادرت به تغیر زاویه دید خود کرده و با این کار به پرسپکتیوی کاملا معنی گرا رسیده. ما در این عکس با دو سوژه سیاسی مواجه می‌شویم. اول، تصویری از رئیس جمهور اوکراین ولودیمیر زلنسکی، و دوم، اعضای کنگره آمریکا که مخاطب او هستند. عکاس در این تصویر با استفاده زاویه دید از پایین به بالا به دو نتیجه تصویری رسیده. ۱: کوچکتر به نظر رسیدن اعضای کنگره ۲: بزرگتر دیده شدن تصویر ولودیمیر زلنسکی. درواقع این نوع از نگاه در عکاسی که فرمی هرمی شکل را به ذهن متبادر می‌کند برای به تصویر کشیدن افراد با نفوذ، قدرتمند و یا دیکتاتورها به کار می‌رود ولی چرا عکاس از این نوع نگاه برای به تصویر کشیدن رئیس جمهور کشوری کمک گرفته که از تمام دنیا برای نجات کشورش درخواست کمک می‌کند؟

چندی پیش و پس از حمله طالبان به شهر کابل، رئیس جمهور افغانستان، محمد اشرف غنی، در اولین فرصت از کشورش فرار کرد و مردمش را تنها گذاشت، ولی رئیس جمهور اوکراین به کمک آمریکا برای فرار از اوکراین پاسخ منفی داد و با وجود خطر مرگی که برایش داشت ترجیح داد در اوکراین بماند و مردم کشورش را تشویق به دفاع در برابر ارتش تا دندان مسلح روسیه کند. این کار او از وی تصویری از یک ابر قهرمان ساخته که باعث می‌شود اعضای کنگره کشوری مانند آمریکا مقابل او به ایستند و او را مانند یک قهرمان تشویق کنند. همه ما اخبار این روزهای اوکراین را دنبال می‌کنیم و می‌دانیم که آمریکا خیلی دیر مبادرت به ارسال کمک های نظامی به اوکراین کرد و این عکس به نوعی شاید کنایه ای دارد به سرزنش سیاست مداران کشور آمریکا و رفتار منفعل آنها در قبال حمله نظامی ارتش روسیه به اوکراین. 

در یک کلام می‌توان گفت تصمیم هوشمندانه عکاس این عکس در انتخاب زاویه دید از پایین به بالا باعث شده تصویری حقیر، متزلزل و شکست خورده از اعضای کنگره کشوری را به ما نشان دهد که عنوان ابرقدرت بودن را یدک می‌کشد، و با فرو رفتن در سایه مانند کوتوله هایی دیده می‌شوند که به صورت درمنانده در برابر تصویر مردی ایستاده اند که مانند یک ابرقدرت دیده می‌شود.

عکاسی با موبایل، چرا دلنشین تر؟، چرا قابل درک تر؟

چند روز پیش و هنگام برپایی نمایشگاه های جشن تصویر سال، وقتی مقابل در ورودی خانه هنرمندان یکی از دوستانم را دیدم، به من گفت حتما از گالری عکس های موبایلی دیدن کن.

عکس های روی دیوار واقعا خوب بودند، بسیار عکاسانه، دیدنی و با نگاهی درست به سوژه ها. گویی عکاسان خالق این آثار با زبانی روان تر و قابل درک تر با سوژه های خود روبه رو شده و آنها را ثبت کرده اند. در میان نام عکاسان بخش عکاسی با موبایل قطعا نام های آشنایی هم به چشم می‌خورد. اسامی‌ عکاسانی که بعضا دارای اسم و رسم هستند و من با آثار و نوع کار آنها به خوبی آشنایی دارم، ولی شگفت آور ترین اتفاق این بود که عکس هایی که آنها با دوربین تلفن هوشمند خود ثبت کرده اند (برای من) دلنشین تر از آثاری بود که با دوربین حرفه ای به ثبت رسانده اند. دیگر عکاسان شرکت کننده در این بخش هم آثاری خلق کرده بودند که برای هر فرد با هر سن، سلیقه یا سطح از سواد بصری قابل درک بودند.

ولی سؤال این است که چرا این تفاوت میان عکس هایی که عکاسان با دوربین حرفه ای ثبت می‌کنند با عکس هایی که با گوشی تلفن هوشمند تولید می‌شوند وجود دارد؟

به نظر من یک پاسخ ساده وجود دارد، پاسخی که من هم هنگام عکاسی با موبایل به آن رسیده ام. وجود زبانی ساده برای عکاسی و بازگویی جهان اطراف او، و وسیله ای که در جیب یکایک افراد جامعه وجود دارد و عکاس را برای آنها قابل پذیرش تر می‌کند.

وقتی شما دوربین عکاسی حرفه ای به دست می‌گیرید به نوعی دچار پیچیدگی در گفتار و نگاه عکاسانه می‌شوید. انگار توقع شما از خودتان بسیار بالاتر از سطحی قرار می‌گیرد که به آن باور دارید. از کنار بسیاری از سوژه ها به آسانی عبور می‌کنید، آنها را قضاوت می‌کنید و برایشان درجه بندی از لحاظ اهمیت موضوعی قائل می‌شوید. درواقع دوربین عکاسی شما نوعی فیلتر میان شما و سوژه مقابل شما است که اگر کمی غفلت کنید ممکن است آن را، بر خلاف واقعیت وجودی سوژه، دست کم گرفته و قابل ثبت با دوربین حرفه ای به حساب نیاورید. از طرفی دیگر، ناخودآگاه ذهن شما مملو است از انبوه تصاویر خوب و بد از تمام دنیا که توسط اینترنت برای شما در دسترس و قابل دیدن است، درون شما بی آنکه متوجه باشید سایه ای قضاوت کننده از شما وجود دارد که این عکس ها را با سرعتی باورنکردنی و روزی هزاران بار مرور می کند، به شما می‌گوید که فلان عکاس در فلان کشور یا شهر عکسی ثبت کرده که تو هم باید بتوانی به خوبی او عکاسی کنی. و این سایه درونی شما است که در بسیاری از موارد به شما اجازه ثبت سوژه را نمی‌دهد چرا که از نظر او این سوژه پیش پا افتاده تر از چیزی است که لیاقت به تصویر کشیده شدن را داشته باشد.

در طرفی دیگر سطح توقع شما در مقام عکاس وجود دارد. شما به این باور رسیده اید که با دوربین حرفه ای باید عکسی (به اصطلاح) حرفه ای ثبت و خلق کنید. در این سویه از شما، عکاس بلند پرواز درونتان حضور دارد که باعث می‌شود بسیاری از سوژه های پیش روی خود را فیلتر کرده و از آنها عبور کنید. به این معنی که گمان می‌کنید بهترین عکس، تصویری است که به ذهن هیچکس نرسد و اگر یک کادر از نظر عکاس حرفه ای درونتان ساده باشد، قابل ثبت نیست و باید از آن گذشت.

و سومین دلیل، تمثالی از شماست که در چشم بیننده شکل گرفته است. شما با در دست داشتن دوربین حرفه ای عکاسی (برای افراد جامعه) به فردی تبدیل شده اید که زبان مشترکی میانتان وجود ندارد. سوژه شما، که به لحاظ تکنیکی چیزی از دوربین عکاسی شما نمی‌داند، در برابر عکاس گارد گرفته و به او اجازه نزدیک شدن به خود را نمی‌دهد چراکه خودرا ذاتا کم سوادتر از عکاس به حساب می‌آورد و ترس آن را دارد که در رویارویی با شما، به عنوان عکاسی مجهز به دوربین عکاسی حرفه ای، زبانی مشترک نداشته باشد و کم شعور فرض شود. ولی در عکاسی با موبایل چه اتفاقی در حال شکل گرفتن است؟، دقیقا همین خط سیر را به صورت معکوس دنبال کنید. بی آنکه متوجه باشید دوربین گوشی هوشمند شما وسیله ای نه برای ثبت تصویری (به اصطلاح) حرفه ای است، بلکه ابزاری برای تنفس و بازی گوشی کودک عکاس درونتان شده. به راحتی به خود اجازه می‌دهید هر منظره ای را ثبت کنید، خیابان های تکراری یا حتی محیط زندگی شما که همه روزه با آن سروکار دارید برایتان جذاب شده و ناخودآگاه ذهن کنجکاو شما این اجازه را برایتان صادر کرده که حق به تصویر کشیدن هر عکسی را فارغ از هر تعریف، قضاوت یا طبقه بندی کردن دارید. در طرف مقابل شما سوژه وجود دارد. گوشی هوشمندی که شما در اختیار دارید با اختلافی تکنولوژیکی در جیب سوژه شما هم پیدا می‌شود. حالا دیگر شما دارای زبانی واحد و قابل درک با سوژه خود هستید. شما را درک می‌کند و به شما اجازه نزدیک شدن به حریمی از خود را می‌دهد که اگر دوربین حرفه ای در دست داشتید شاید این اجازه را به شما نمی‌داد.

نتیجه می‌شود تصاویری که پس از به نمایش درآمدن تبدیل به مجموعه ای از عکس هایی می‌شوند که نه تنها دارای ارزش های عکاسانه هستند، بلکه در بسیاری از موارد چشمگیرتر و جذاب تر از تصاویری هستند که با دوربین حرفه ای به ثبت رسیده اند و دنیا را به روان ترین شکل و قابل درک ترین شکل خود برای بیننده تعریف می‌کنند. و این تنها به یک دلیل است، لذت بیشتر از دیدن و واکاوی جهان پیرامون به واسطه زبان ساده ای که من اسم آن را زبان کوچه بازاری عکاسانه می‌گذارم.