جایی میان مرگ و مرگ

وقتی ویروس کرونا جهان را تحت تاثیر خود قرار داد، نرمال های جدیدی وارد زندگی ساکنین کره زمین شد. ماسک محافظ که کمتر کسی دوست داشت برای مدتی، حتی کوتاه، بپوشد تبدیل به همراه همیشگی انسان‌ها شد و در هر میهمانی، رستوران، خیابان، و… کمتر کسی را می‌شود دید که نیمی از صورتش توسط ماسک محافظ پوشیده نشده باشد. در واقع انسان ها برای بقاع خود مجبور شدند در بیشتر ساعات شبانه روز نیمی از مهمترین راه ارتباطی خود با دیگران را با تکه پارچه ای بپوشانند. حالا حدود یک هفته از یک بحران دیگر می‌گذرد، بحرانی که مرگ و میر آن (حداقل تا امروز) محدود در مرزهای جغرافیایی کشور اکراین است ولی بهت و حیرت آن با سرعتی بیشتر از ویروس کرونا کل جهان را درنوردیده و به جرأت می‌توان گفت اندوه ناشی از آوارگی و مرگ هزاران انسان بی گناه که ناخواسته درگیر جنگ شده اند، تمام مردم کره خاک را درگیر خود کرده و سایه ناامنی را نیز مانند ویروس کرونا بر سر جهان گسترده. 

در عکسی از جنگ روسیه علیه اوکراین، یک مرد در حالیکه ماسک محافظ صورت پوشیده در حال راه رفتن میان خرابه های ساختمان هایی است که طی بمباران ارتش روسیه تخریب شده اند. مشخص نیست این عکس در کدام شهر اوکراین به ثبت رسیده، که البته از نظر دیداری (نه خبری) مهم هم نیست. درواقع تنها، نشانه ها در این عکس اهمیت دارند که باعث می‌شوند ما را به عنوان بیننده اثر به سمت مقصد نهایی که درک آن به واسطه زندگی زیسته و روحیات هر فرد متفاوت است راهنمایی می‌کنند.

من در این تصویر، نشانه ها را کنار هم قرار می دهم تا به فضایی سورئال برسم که نه تنها بازگو کننده احساس مرگ و تهی بودن از زندگی است، بلکه در عین حال داستان امید به زندگی را تعریف می‌کند و این احساس سورئال، همان دلیلی است که من را وادار کرد تا درباره این عکس بنویسم.      

اولین نشانه، ماسک است. همان ماسک ساده ای که از دوسال پیش به نماد همه گیری ویروس کرونا بدل شد و در این عکس نمادی است از تلاش برای زندگی.

نشانه دوم فضای خالی عکس است، درواقع فضایی خالی از انسان هایی دیگر که مرد بخواهد خود یا دیگران را با پوشیدن ماسک صورت در برابر احتمال آلوده شدن به ویروس کرونا محافظت کند.

نشانه سوم پنجره هایی هستند که تا چند روز قبل می‌شد زندگی را پشت هریک از آنها دید و احساس کرد. پنجره هایی برای اتاق هایی که داخل هرکدام از آنها داستانی از یک زندگی شاد یا غمگین، ولی زنده، وجود داشت، ولی حالا به نمادی از قبرستان بدل شده اند.

آیا این مرد تنها، رهگذری است که بر حسب اتفاق گذرش به این ویرانه ها افتاده؟ 

آیا بعد از یک آرامش ناپایدار به محل زندگی خود و خانواده اش که نمی‌دانیم از حملات چند روز اخیر جان سالم به در برده اند یا نه برگشته تا دنبال لوازمی یا نشانه ای از خانه ویران شده اش بگردد؟

چه چیز باعث شده بخواهد خود را در برابر همه گیری ویروس کرونا محافظت کند؟

آیا دنیا هنوز هم برای این مرد می‌تواند جایی زیبا برای ادامه زندگی باشد؟

شاید هم تمام این سؤالات خطاهایی باشند ناشی از نشانه هایی که بیننده را فریب می‌دهند. شاید مرد برای عدم استشمام بوی بد اجساد کشته شدگان جنگ مبادرت به پوشیدن ماسک کرده و نه برای محافظت در برابر ویروس کرونا و شاید هیچ امیدی از زندگی در وجود این مرد نیست.

هرچه باشد این تصویر برشی از واقعیت مقابل عکاس است، فردی که در کسری از ثانیه با درک نشانه های اطراف خود به نقطه مشترکی از منطق، احساس و جهان بینی شخصی خود رسیده و اقدام به انتخاب این کادر و ثبت آن کرده است. 

هر چه که باشد ما به عنوان بیننده این تصویر، نه می‌توانیم به آن رأی مردود بدهیم و نه رأی به درستی نشانه های تشکیل دهنده این اثر. تنها نکته ای که اهمیت دارد دریافت احساسات متفاوت از یک عکس خبری درباره جنگ است و برای من، این عکس یک واقعیت را بیان می‌کند. انسان هر چه بیشتر در شرایط خطر و ناامنی قرار می‌گیرد بیشتر به خودباوری می‌رسد، تا جایی که در زمان و مکانی میان مرگ و مرگ، دنبال راه نجاتی برای بازگشت به زندگی و ادامه آن می‌گردد.

چهره زن مجروح

عکسی که در جهان به طور گسترده منتشر شد، چهره خونین یک زن اوکراینی پس از اولین حمله هوایی روسیه به آن کشور را نشان می دهد.

تصویر خونین یک زن اوکراینی به نماد اولیه درد و رنج غیرنظامیان در طول تهاجم اولیه روسیه به کشور اوکراین تبدیل شده است.

این تصویر که توسط ولفگانگ شوان (Wolfgang Schwan)، عکاس خبرگزاری آناتولی ترکیه، گرفته شده است، زنی را بیرون از آپارتمان محل زندگی‌اش که توسط ارتش روسیه بمباران شده در نزدیکی خارکف نشان می‌دهد. شوان گفت که این زن زمانی مجروح شد که مجتمع مسکونی محل زندگی او طی حمله هوایی روسیه بمباران شد.

این تصویر در تمام دنیا دیده و درک شد. عکس این زن زخمی که در فروم “interestingasf**k” Reddit توسط 2DeadMoose به اشتراک گذاشته شده است در سراسر جهان بیش از ۱۰۲۰۰۰ رأی دریافت کرده است و کاربران اینترنت بیش از ۳۵۰۰ نظر برای آن ثبت کرده اند. روی یکی از پوسترهای Reddit این جمله نوشته شده، آنها برای خانواده خود در اوکراین می ترسند و نمی دانند در این لحظه سخت و آشفته چه کاری می‌توانند برای کمک به خانواده های خود انجام دهند. پوستر احساسدرماندگیرا در دنیایی که از سال ۲۰۲۰ فرمی غیر عادی به خود گرفته توصیف می‌کند.

کاربر دیگری گفت: «این بسیار ترسناک است، و ترسناک تر اینکه ما می‌توانیم اثرات این جنگ را در زمانی واقعی و همزمان با جنگی که در حال وقوع است ببینیم و احساس کنیم، کهاین موضوع عکس را بسیار واقعی تر می کند.”

یک پست توییتری توسط خبرگزاری آناتولی ترکیه به تشریح این حمله هوایی پرداخت و گفت که روس‌ها منطقه مسکونی چوهویو در اوکراین را مورد حمله قرار دادند ویک حفره بزرگ در خیابان ایجاد کردند که باعث شد به ساختمان‌های اطراف آن آسیب وارد شود.”

بر اساس گزارش ها در این حمله یک نفر کشته و 12 نفر دیگر زخمی شدند. یک زن مجروح توسط آتش نشانان از ساختمان آسیب دیده بیرون کشیده شد که مشخص نیست آیا این زن خون آلود که در عکس می‌بینیم همان زن نجات یافته است یا خیر.

حملات در ساعات اولیه صبح پس از آن که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه آغاز یک «عملیات نظامی ویژه» را اعلام کرد و به دنبال آن هلیکوپترهای تهاجمی روسیه به آسمان اوکراین حمله کردند، آغاز شد.

اندکی پس از آن، گزارش هایی مبنی بر آسیب دیدن صدها اوکراینی بر اثر تهاجم نظامی روسیه منتشر شد. در حالیکه حملات ارتش روسیه تا یک فرودگاه در بخش غربی اوکراین گسترش یافته است، هنوز مشخص نیست که چه تعداد تلفات در منطقه کیف و حومه آن رخ داده است.

در همین حال، اوکراینی ها در حال ترک وطن خود هستند تا به کشورهای همسایه مانند لهستان پناه ببرند. رویترز گزارش داد که لهستان گذرگاه هایی را برای کمک به هجوم احتمالی پناهجویان اوکراینی به این کشور ایجاد کرده است تا آنها بتوانند به صورت ایمن از مرز عبور کنند. طبق گزارش ها، لهستان فهرستی از 120 بیمارستان را برای افرادی که در حملات ارتش روسیه آسیب دیده اند تهیه کرده است تا آسیب دیدگان جنگ بتوانند به آنها مراجعه و مورد درمان قرار گیرند.

منبع: نیوزویک

ترجمه: مرتضی نیکوبذل

عکسی که یادآور تصاویر فیلم های علمی تخیلی هالیوودی است

اگر دنیا از خبر حمله تمام عیار روسیه که امروز پنجم اسفند ۱۴۰۰ و با دستور مستقیم ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، اتفاق افتاد با خبر نبود و این عکس در رسانه ها منتشر می‌شد، شاید گمان می‌کردید که این تصویر مرتبط با یک صحنه از فیلمی آخرزمانی، علمی تخیلی و محصول هالیوود است. همان قدر دور از ذهن که تصاویر برخورد هواپیماها با برج‌ های دوقلو در آمریکا دور از باور بودند و آنها نیز شبیه صحنه ای از فیلمی علمی تخیلی و هالیوودی بودند. ولی چه چیز این عکس را برای همیشه در ذهن و نگاه بیننده ماندگار می‌کند؟ چه خصوصیتی در این عکس است که آن را از دیگر تصاویر تهیه شده از ترافیک خودروها در جاده ای در شهر کی‌یف اوکراین متمایز می‌کند؟

اولین نکته که تصویرگر تفکر عکاسانه خالق این عکس است استفاده از لنز تله متوسط است ( احتمالا ۸۵ یا ۹۰ میلیمتری ) که باعث شده ساختمان ها به هم نزدیکتر و فشرده تر از حالت عادی شوند و فضای عکس را خفقان آمیز کرده است.

نکته دوم، استفاده از دیافراگم باز برای محو کردن بک گراند عکس است، عکاس آگاهانه از دیافراگم سریع استفاده کرده تا با تار کردن پس زمینه عکس، جاده و خودروهای متوقف شده در جاده را در هاله ای از ابهام قرار دهد که شاید بیانگر آینده مبهمی باشد که کشور اوکراین با آن دست به گریبان است، و همچنین راه ارتباط عاطفی باشد بین بیننده عکس با مردمی که مجبور هستند برای ترک شهر و خانه خود پا در راهی بگذارند که انتخاب آنها نبوده، بلکه نتیجه سیاست و رفتار سیاستمداران است.

نکته سوم اما، زمان عکسبرداری است. چراغ روشن خودروهایی که سمت چپ کادر دیده می‌شوند به بیننده این اطلاعات را می‌دهند که عکس در زمان آغاز ورود به ساعات تاریک شدن هوا به ثبت رسیده. همچنین چراغ ترمز خودروها در سمت راست جاده بیانگر توقف آنها در راه بندانی بی پایان است. این تضاد میان حرکت و سکون خودروها و هوایی که رو به تاریکی است، جوی را به تصویر می‌کشد که انتقال دهنده حس جنگ میان مرگ و زندگی است و فرصتی که گویی با فرا رسیدن پایان روز برای مردمی که گرفتار جنگی نا خواسته شده اند رو به اتمام است و همزمان انتقال دهنده احساس ترس و وحشت به بیننده. 

به اعتقاد من تصاویری از این دست، بسیار تاثیرگذارتر از هزاران راهپیمایی میلیونی در کشورهایی است که مردم آنها خواستار توقف این جنگ هستند چرا که بیننده را مستقیما در فضای مرگباری قرار می دهد که مردم وحشت زده کی‌یف در کشور اوکراین در آن گرفتار آمده اند.

انتخاب درست لوازم برای عکاسی در جنگ و بحران

Final

سال ۲۰۱۶ برای دومین بار پس از پوشش تصویری جنگ ماه جولای حزب الله لبنان و ارتش اسرائیل، قرار بود برای عکاسی از مراحل نهایی نبرد آزادسازی شهر فلوجه عراق از تسلط ستیزه جویان داعش (دولت اسلامی عراق و شام) به عراق سفر کنم. پس از هماهنگی های لازم با دوستانی که در عراق داشتم، نوبت رسیده بود به انتخاب ضروری ترین لوازمی که بایت همراهم می‌بردم تا بتوانم کارم را به درست ترین شکل ممکن انجام دهم.

خوب است بدانید وقتی از لوازم ضروری نام می‌بریم، دوربین و لوازم عکاسی آخرین ها در لیست انتظار هستند، چرا که اگر شما در منطقه جنگی نتوانید خود را و منابع در اختیار خودتان را به درستی اداره کنید، نخواهید توانست در صورت بروز اتفاق های ناگهانی و پیش بینی نشده از خودتان مراقبت کرده و در نهایت سفر موفقی نخواهید داشت. درباره منظور از مدیریت منابع در اختیار، در آینده نزدیک مطلبی را با شما در همین سایت به اشتراک خواهم گذاشت.

خوب برسیم به اصل مطلب، اولین تصمیمی که باید در مورد انتخاب لوازم بگیرید، هر چه سبک تر سفر کردن است چون گاهی اوقات ممکن است مجبور شوید در میدان جنگ زندگی لاکپشتی را انتخاب کنید. البته این کلمه زندگی لاکپشتی، از واژه های ابداعی خود من است، به این معنی که همه لواز ضروری را درون کوله پشتی مناسبی که در نظر گرفته اید قرار داده و دوربین ها و لوازم عکاسی را پوشیده و در دسترس قرار دهید، یعنی مانند یک لاکپشت خانه خودتان را پشت خودتان حمل کنید. وزن این لوازم ممکن است گاهی به بیش از پانزده کیلوگرم برسد که با احتساب لوازم عکاسی، وزن لوازم همراه بین بیست تا بیست و پنج کیلوگرم خواهد بود. این وزن را جمع کنید به حدود سیزده کیلوگرم کلاه محافظ و جلیغه ضد گلوله. من برای اینکه تا جای ممکن سبک سفر کنم (حداقل از تهران تا بغداد) پس از تماس با دوست عکاسم که برای خبرگزاری رویترز در عراق کار می‌کرد، قول مساعد گرفتم که جلیغه ضد گلوله و کلاه ایمنی را از تهران همراه خودم نبرم و قرار شد پس از رسیدن به بغداد، دفتر خبرگزاری رویترز در آنجا، کلاه و جلیغه ضد گلوله به من بدهد که این یک لطف بسیار بزرگ بود چرا که مجبور به پرداخت مبلغی بابت اضافه بار نبودم و در پولم صرفه جویی می‌شد. پس با خیال راحت شروع کردم به انتخاب لوازم ضروری سفر.

چهار چیز را می‌توان مهم ترین و حیاتی ترین موارد نام گذاری کرد که باید اول از همه در لیست لوازم همراه خودتان یاد داشت کنید و در دسترس ترین قسمت کوله پشتی قرار بدهید، ۱: داروهای شخصی و لوازم کمک های اولیه ۲: قرص های تصفیه آب ۳: لوازم ارتباطی مانند گوشی های تلفن هوشمند و ۴: باطری بانک با ظرفیت انرژی بالا. چرا این چهار مورد ضروری ترین و اولین اولویت های شما هستند؟ چون ۱: باید بتوانید در برابر بیماری هایی مانند سرماخوردگی یا بیماری‌های سابقه دار شخصی و یا آسیب های ناگهانی که نیاز به کمک های اولیه دارند، عکس العمل مناسب از خودتان نشان دهید و توانایی مراقبت از خود را در میدان نبرد داشته باشید. ۲: در صورت نبود آب سالم، ریسک نکرده و بتوانید آب آشامیدنی سالم برای خودتان را فراهم کنید. ۳: بتوانید برای تماس با کسی که بتواند به شما در صورت جا ماندن از نیروهایی که همراه آنها خواهید بود کمک کند، یا برای ارسال عکسهایی که آخر هر روز باید برای رسانه ای که از آن سفارش کار گرفته اید ارسال کنید از گوشی تلفن هوشمندتان استفاده کنید و ۴: در صورت نبود الکتریسیته در محلی که در آن اقامت می‌کنید بتوانید گوشی های تلفن را شارژ و آماده استفاده نگهدارید.

پس از این چهار مورد، لپ تاپ و هاردی که نرم افزارهای مورد نیاز کاری شما مانند فوتوشاپ و… ضروری ترین وسیله ای هستند که باید در ادامه لیست اقلام ضروری سفر شما قرار بگیرند، چرا که اگر بهترین عکسها را ثبت کنید ولی نتوانید آنها را در سریعترین زمان ممکن ارسال کنید، عملا کاری انجام نداده اید و بازی را به دیگر رقبا واگذار کرده اید. ممکن است بپرسید چرا هارد حاوی نرم افزار های مورد نیاز عکاسی؟ پاسخ در یک جمله است، شما به عنوان  عکاس حرفه ای جنگ و بحران باید یاد گرفته باشید به صورت One Man Show  کار کنید، یادتان باشد رسانه ای که به شما سفارش کار می‌دهد همراه شما شخص فنی برای رسیدگی به امور ارسال یا مسائل و مشکلات فنی و نرم افزاری نمی فرستد و شما باید یک تنه از پس مشکلات تکنیکی احتمالی بر بیایید. حتی در حد پاک کردن کل سیستم از تمام نرم افزارها و سیستم عامل لپ تاپ و نصب و راه اندازی مجدد آنها.

پس از لپ تاپ نوبت به دستگاهی می‌رسد که قابلیت تبدیل ولتاژ برق خودرو به برق شهری را داشته باشد. ممکن است شما در منطقه عملیاتی گیر بی افتید و قادر نباشید به محل اقامت خود که همان محل اقامت نیروهای نظامی است برگردید. پس باید بتوانید برق مورد نیاز لپ تاپ را تامین کنید.

لوازم ضروری دیگر هم عبارت هستند از هارد دیسک برای بک آپ گرفتن از اطلاعات لپ تاپ و عکس ها در پایان هر روز، دستگاه ظبط صدا، سه پایه کوچک، کیت قاشق، چنگال و چاقوی قابل حمل، دفتر یاد داشت برای نوشتن اطلاعات ضروری مانند نام محل عملیات، فاصله تا پایتخت، اسم افرادی که باید در زیرنویس عکس از آنها نام ببرید، چراغ قابل حمل روی پیشانی با قابلیت نور قرمز، کیف کوچک کمری، سه راهی کوچک برق و دستکش محافظ نیم انگشت و در نهای بوربین های عکاسی، کارت های حافظه، باطری اضافی دوربین عکاسی، لنز های مورد نیاز و مبدل های ضروری لنز. همانطور که مشاهده می کنید، لوازم عکاسی آخرین اولویت در لیست ضروری سفر هستند چرا که، اولا خارج از کوله پشتی حمل خواهند شد و دوما ابتدا باید بتوانید از خودتان مراقبت کنید تا توانایی کار در شرایط سخت جنگی را داشته باشید. در واقع این نوع از اولویت بندی را می‌توان شاهد مثال جمله معروف سر در کارگاه های ساختمانی دانست که می‌گوید، اول ایمنی و سپس کار. 

زن و دریا

عکس از نیوشا توکلیان
عکسی از سکانس نهایی فیلم پاپیون

پاپیون که پس از بار ها تلاش ناموفق برای فرار از زندان و پس از طی مدت حبس قانونی خود در جزیره‌ای دور افتاده زندگی می‌کند هنوز احساس می‌کند زندانی است و با کمک تعدادی نارگیل که با طناب به صورت یک شیع شناور درآورده و با به جان خریدن خطر مرگ احتمالی در اثر برخورد با دیواره سنگی جزیره، باز هم اقدام به فرار به سمتی می‌کند که گمان می‌برد آزادی در آنجا قرار دارد. این سکانس پایانی فیلم پاپیون (Papillon) به کارگردانی فرانکلین جی. شافنر است. فیلم گام معلق لک لک نیز به کارگردانی تئودوروس اگلوپولُس درباره پناهجویان ساخته شده است و در باره مهاجرت از نقطه ای به نقطه ای دیگر برای یافتن آزادی.

عکس نیوشا توکلیان نا خودآگاه انسان را به یاد سکانس پایانی فیلم پاپیون و همچنین فیلم گام معلق لک لک می‌اندازد. در فیلم پاپیون، نقش اول فیلم با پناه بردن به توده نارگیل‌ها دست به خطر می‌زند و در گام معلق لک لک پناهجویان با آغاز راهی که مطمئن نیستند پایان خوشی داشته باشد خطر را به جان می‌خرند، در عکس نیوشا توکلیان اما، زن، معلق بر آب دریا یا دریاچه و با لباس هایی که مناسب شنا کردن نیستند و حتی در شرایط مرطوب دست و پا گیر فرد خواهند بود، خود را به دست امواجی می‌سپارد که مقصد مشخصی ندارند.

افقی که هیچ ساحلی در پس آن مشخص نیست و قرار گرفتن زن در فضایی بی پایان این سؤال را در ذهن بیننده ایجاد می‌کند که او دنبال چه چیزیست؟ آزادی از قید و بند دنیوی؟ یا پناه بردن در سکوت آبی دریا و رسیدن به آزادی درون؟ عکس در سبک مینیمال و با استفاده از کمترین عناصر بصری به ثبت رسیده و این خط و فرم است که بیانگر احساسات و درونیات سوژه و عکاس است و نشان دهنده تعامل مشترک شکل گرفته میان آنها است.

در فرهنگ بودایی، فرد خود را به جهان هستی می‌سپارد و ایمان دارد که جهان هستی هوای او را دارد و در ناملایمات قدمی به عقب می‌نشیند و کنترل امور را به نیروهای طبیعی می‌سپارد گویی از بدن خود مهاجرت کرده و به مادر طبیعت پناه می‌برد. در عکس نیوشا توکلیان که من نام ”زن و دریا“ را بر آن گذاشته‌ام، زن در سکوتی فراجهانی و در اشتیاقی برای رسیدن به آزادی روح از جسم، خود را به مادر طبیعت سیال دریا سپرده است. انگار به دوران جنینی خود بازگشته و در مایع درون رحم مادر و به همان سکوت پیش از تولد پناه برده است. آرامش موجود در چهره زن گویای وجود موسیقی آرامش بخشی است که از به هم پیوستن آسمان و دریا به وجود آمده و زن به عنوان ضلع سوم از مثلث آرامش با آسمان و دریا متحد شده و به نقطه مشترکی رسیده که آغاز خلق و زایش رویاست.

عکس در عین حال که آرامش را بیان می‌کند از چنان قدرتی در حرکت برخوردار است که بیننده، آن را را تصویری مسطح و دو بعدی نمی‌بیند بلکه خود را به ورود به تنهایی زن دعوت کرده و با حرکت امواج همراه می‌شود و این قدرت عکس و قدرت ذهن جستجوگر عکاس است که بیننده را وادار می‌کند فارغ از زبان، محل و فرهنگ، دچار این همانی شده و با سوژه همراه شود. 

معلق بودن زن روی امواج دریا یا دریاچه می‌تواند به نوعی کنایه یا استعاره‌ای بر تردید انسان امروزی برای شکستن حصارهای موجود و حرکت به سمت آرمان شهر باشد و در عین حال می‌تواند بیانگر شجاعتی ذاتی در انسان باشد که با وجود تمامی چهارچوب های دست و پاگیر زندگی صنعتی، میل به مهاجرت به همان آرمان شهری را دارد که پاپیون با به جان خریدن خطر مرگ به سمت آن حرکت کرد. نماد آب کمک به درک حرکت سوژه به سمت آرامش دارد و آسمان یادآور سبکی روح است و اشتیاق آن به سعود و قرار گرفتن زن در مرکز کادر و فرم هرم گونه و رو به آسمان امواج آب، تلقین حرکت و پرواز روح است به سمت جایگاه اصلی و شایسته خود.

کمی درباره تغییراتی که در دنیای عکاسی مطبوعاتی در حال شکل گرفتن است

دنیای مطبوعات و کار به عنوان تولید کننده محتوای رسانه ای هم زمان با رشد تکنولوژی، در حال تغییر است. البته این تغییرات تنها به دلیل پیشرفت علم نیست، بلکه در بسیاری از موارد، حاصل انبوه درخواست برای دریافت اخبار جدید است که باعث می‌شود شیوه کار تغییر کند و سرعت جای کیفیت را بگیرد. در این ویدئو که توسط دوست عزیزم امیر نریمانی و در زمانی که من عکاس آژانس عکس سیپا پرس فرانسه بودم تهیه شده، سعی کردم به توضیح درباره این تغییرات در دنیای نوین مطبوعات بپردازم.

Play Video

پشت پرده چهره جذاب عکاسی ورزشی برای رسانه های بین المللی

من در این یاد داشت به بیان بخشی از تجربیاتی می‌پردازم که عکاسی مطبوعاتی در زمینه عکاسی‌ ورزشی و منحصراً « عکاسی‌ اکشن‌ فوتبال » داشته ‌ام. 

فوتبال تقریباً در تمام کشورهای جهان بیش ‌از دیگر رشته‌ های ورزشی طرفدار دارد اما عکاسی از آن به همان اندازه و شاید گاهی بیشتر از محبوبیت این ورزش جنجالی با دردسر و سختی ‌هایی همراه است و تا زمانی‌ که به‌ عنوان عکاس‌ ورزشی پشت مستطیل سبز قرار نگیرید، هرگز قادر به درک آنها نخواهید بود.

دوربین‌ و لنزهای تله ‌فتو بزرگ و سنگین، لپ‌ تاپ، لوازم ارسال عکس و تمام چیزهایی‌ که برای دیگران جذاب هستند و شاید شما هم به ‌عنوان خواننده این مقاله آرزوی یک ‌بار تجربه عکاسی ورزشی و به ‌خصوص عکاسی از مسابقه فوتبال را داشته باشید، اما برای یک عکاس ‌ورزشی حمل و استفاده از آن ‌ها کاری پر مسئولیت‌ و پر ‌دردسر محسوب می‌شود!

هر عکاس ورزشی باید مانند تمام عکاسان در ژانرهای مختلف پیش ‌از هر چیز شناخت کاملی نسبت ‌به ابزار حرفه ‌ای خود داشته باشد. عکاس باید بداند ورزشگاهی که مسابقه فوتبال در آن برگزار می‌شود و او برای پوشش تصویری آن مسابقه به آنجا رفته، درواقع برای وی به ‌مثابه یک میدان جنگ است و باید در انتهای مسابقه تاجایی که امکان دارد، برنده از زمین خارج شود. عکاس‌ ورزشی (به ‌ویژه اگر برای رسانه ‌های بزرگ دنیا کار 

می‌ کند) باید بداند با ظهور دیجیتالیزم در عرصه رسانه و پیشرفته‌ تر شدن ابزار کار؛ استرس و سرعت حرف نخست را پیش ‌از هر مهارت عکاسانه و نگاه منحصر‌به ‌فرد می‌ زند. دیگر چیزی به ‌عنوان مهلت یا (Deadline) وجود ندارد و عکاس باید بتواند عکس‌هایش را در کمترین زمان ممکن به ‌رسانه خود برساند. 

نخستین‌ بار که برای عکاسی از یک مسابقه فوتبال به ورزشگاه آزادی رفتم، سال ۱۳۷۷ بود. آن زمان در روزنامه انتخاب کار می‌کردم. دوربین‌ های دیجیتال وجود نداشتند و عکاسی ورزشی بسیار کم ‌استرس‌ تر از امروز بود. شیوه کار هم به این ‌شکل بود که بعد از عکاسی از مسابقه، از ورزشگاه به تهران برمی‌گشتیم و فیلم ‌ها را پس از ظهور، برای اسکن و نشر به روزنامه می‌بردیم. آن روز پس از نیم ‌ساعت از آغاز نیمه‌ اول مسابقه تصمیم گرفتم پشت دروازه بشینم و اگر گلی زده شد، از لحظه گل با لنز واید عکاسی کنم. چند ثانیه از نشستنم پشت دروازه نگذشته بود که گل اتفاق افتاد. درست مقابل چشمانم ولی من که از دیدن صحنه گل آن ‌هم به آن نزدیکی به ‌وجد آمده بودم، به جای عکاسی از آن لحظه دوربینم را پایین آوردم و با شادی شروع به ‌دست‌ زدن کردم. پس ‌از به ثمر رسیدن گل، عکاسان پیشکسوتی که آنجا بودند و متوجه کار من نشده بودند، گفتند: « آفرین مرتضی با اینکه اولین‌ بار است به ورزشگاه آمدی ولی خیلی خوب عمل کردی و عکس بسیار زیبایی گرفتی. »

خوشبختانه آن روزها دوربین دیجیتال وجود نداشت تا بگویند عکست را ببینیم و من هم گفتم: « بله‌، بله عکس خیلی خوبی شد!!! »

چند سال از آن روز گذشت و من توانستم در عکاسی از فوتبال تجربه کسب کنم

اما همیشه عصر روز جمعه، پنجم فروردین‌ماه ۱۳۸۴ را به ‌عنوان یک روز سخت و طاقت ‌فرسا به یاد می‌آورم. قرار بود مسابقه تیم‌ های ملی ایران و ژاپن در ورزشگاه آزادی تهران و در قالب بازی‌ های‌مقدماتی جام ‌جهانی۲۰۰۶ برگزار شود. من برای اولین ‌بار در عمر فعالیت حرفه‌ای خود، باید از طرف دفتر تهران خبرگزاری رویترز به ورزشگاه می‌رفتم و وظیفه داشتم از پشت ‌دروازه و به ‌صورت لحظه ‌ای عکس ‌ها را برای دفتر مرکزی خاورمیانه رویترز ارسال کنم.

(قطعاً وقتی برای یک خبرگزاری بزرگ مانند رویترز کار می‌کنید، تمام لوازم حرفه‌ای و به ‌روز را در اختیار شما قرار می ‌دهند، اما باید بدانید این ‌کار را برای خوشحالی شما انجام نمی‌ دهند!، بلکه به این دلیل است اگر نتوانستید وظیفه خود را به درستی انجام دهید، جایی برای عذر و بهانه نداشته باشید).

شیوه عکاسی ورزشی از یک مسابقه مهم فوتبال در رسانه‌ های بین‌المللی به این‌ شکل است که ابتدا باید دروازه‌ ای را که قصد دارید پشت آن برای عکاسی قرار بگیرید، انتخاب کنید. این کار به دو موضوع بستگی دارد؛ نخست شناخت شما از دو تیم فوتبال و دوم، نوع بازی آنها و البته شانس شما که حملات ابتدای مسابقه سمت دروازه ‌ای باشد که انتخاب کرده ‌اید.

تمام لوازم خودتان را بررسی و آماده کنید، لپ‌ تاپ را روشن کنید، با هر وسیله‌ ای که ممکن است به اینترنت متصل شوید، با ارسال یک عکس به ادیتور، سیستم ارسال را بررسی کنید و مطمئن شوید تمام لوازم عکاسی، ادیت و ارسال عکس به ‌درستی کار می ‌کنند. پس از آن دنبال لیست نهایی بازیکنان دو تیم باشید، از طریق سایت اینترنتی سازمان های برگزار کننده مسابقات یا از مسئولان مربوطه لیست را پیدا کنید تا هنگام نوشتن زیرنویس به مشکل برنخورید.

این نکته را نیز اضافه کنم قبل از حرکت به سمت ورزشگاه باید دوکار مهم انجام دهید:

۱_ لیست بازیکنانی را که عکس آن ‌ها برای رسانه شما مهم است و مشتریان نیز برای عکس آن ‌ها درخواست داده‌ اند، همراه داشته باشید.

۲_ چند عکس پیش ‌فرض همراه با زیرنویس روی لب ‌تاپ خود آماده داشته باشید تا مجبور نشوید تمام زیرنویس عکس‌ها را تایپ کنید. با استفاده از شیوه Copy-Paste در وقت صرفه ‌جویی کنید.

بعد از انجام این موارد باید چند عکس خوب از هواداران هر تیم تهیه کنید. طبق لیست درخواستی از بازیکنان هر تیم، زمانی‌ که آن ‌ها قبل از گرفتن عکس تیمی، همزمان با نواخته شدن سرود ملی کشورشان در یک ردیف ایستاده‌ اند، عکس‌های عمودی و افقی کاملا شبیه عکس‌ های پرسنلی تهیه کنید. همچنین می‌توانید از بازیکنان تیم در طول مسابقه عکس ‌های احساسی، عکس‌هایی از واکنش ‌های فردی یا عکس اکشن انفرادی تهیه کنید.

« توجه کنید که عکس تیمی را هرگز فراموش نمی‌کنیم »

پس از انجام این کارها، به مکانی که لپ ‌تاپ و لوازمتان را قرار داده و ست ‌آپ کرده‌ اید، برگردید. تا اینجا شاید کمی کار راحت به نظر برسد ولی سختی از جایی شروع می‌شود که داور مسابقه سوت آغاز بازی را به صدا درمی‌ آورد. در این لحظه همه چیز تغییر می ‌کند، زمان با سرعت باور نکردنی می‌ گذرد و شما با خودتان فکر می‌ کنید مگر مدت زمان هر نیمه ۴۵دقیقه نیست؟…

« دلیل این موضوع چیزی نیست جز قانون سرعت در عکاسیحرفه‌ای ورزشی »

قانون سرعت در عکاسی ورزشی چیست؟

۱۰ دقیقه پس از نواخته شدن سوت آغاز بازی باید دو فریم عکس اکشن خوب روی خط خبرگزاری داشته باشید. یعنی ۵ دقیقه برای عکاسی، ۲ دقیقه برای کپی کردن عکس‌ها روی لپ‌ تاپ، ۲ دقیقه زمان برای کپی ‌کردن زیرنویس عکس‌ها و جایگزین کردن نام بازیکنان و درآخر یک دقیقه زمان برای ارسال عکس ‌ها !

با توضیحاتی که دادم، جالب است بدانید در نخستین روز عکاسی از فوتبال ایران و ژاپن برای رویترز چه بر سر من آمد.

۱_ اصلا نتوانستم برای عکاسی تمرکز کنم و در نتیجه عکس ‌های نسبتاً بدی از آن رویداد ورزشی ثبت کردم.

۲_ در انتخاب نخستین عکس ‌ها برای ارسال دچار احساسات شدم و عکس ‌های معمولی را به ‌جای عکس‌های خوب برای ارسال انتخاب کردم !

۳_ کل زمان یک ‌نیمه را مشغول کلنجار رفتن با تلفن ‌ماهواره‌ ای که برای اتصال به اینترنت و ارسال عکس ‌ها در اختیارم گذاشته بودند، شدم.

۴_ بعد از ارسال نخستین عکس و هنگام ارسال عکس دوم، اتصال اینترنت را به‌ دلیلی که متوجه نشدم، از دست دادم.

۵_ باتری تلفن ماهواره‌ ای که داشتم، به پایان رسید.

خلاصه آنکه در پایان آن بازی تنها موفق به ارسال یک‌ عکس ‌و ‌نیم شدم که البته عکس از بازی هم نبود بلکه عکس پرتره مربی تیم ملی ژاپن بود !

آن روز به خیر گذشت چراکه رویترز به من فرصت دیگری داد تا در بازی بعدی عملکرد بدم را جبران کنم، به ‌همین منظور من تحت آموزش ‌های کاملی قرار گرفتم.

مسابقه فوتبال انتخابی جام جهانی ۲۰۰۶ بین ایران و بحرین در منطقه آسیا اما یکی از خاطرات شیرین من است، چرا که به بهترین صورت ممکن توانستم کارم را انجام دهم. ایران در آن بازی بعد از پیروزی مقابل تیم ملی بحرین به جام ‌جهانی ۲۰۰۶ راه یافت. آن روز وزن تقریبی لوازم همراه‌ من حدود 26 کیلوگرم می‌رسید، مسابقه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود و باید به تنهایی از پس آن بر‌ می ‌آمدم. لوازمی ‌که آن روز همراه من بود، عبارتند بودند از :

  • دو دستگاه دوربین Canon EOS 1D-MK IV

  • لنز Canon 400mm L f:2.8

  • لنز Canon 70-200mm L 2.8

  • لنز Canon 16-35mm L 2.8

  • یک دستگاه لپ ‌تاپ

  • یک دستگاه‌ وسیله ارسال عکس

  • یک عدد تک‌ پایه

  • یک عدد سه‌ پایه برای نشستن

  • فلاش عکاسی

  • باتری دوربین و فلاش

  • کیف حمل لوازم

قطعا با شرایط اجبار و زمان ‌بندی ارسال عکس برای خبرگزاری رویترز که آن روزها من با آنجا کار می‌ کردم، می ‌توانید تصور کنید چه استرس و حجم عظیمی از کار سر من آوار شده بود!

بازی شروع شد و من یک چشم پشت ویزور دوربین و یک چشم به لپ ‌تاپ مشغول کار بودم. اما ناگهان یکی از گزارشگران صدا‌و‌سیما پیش من آمد و گفت: « لطفا اگر امکان داره باهات مصاحبه کنم.» به او گفتم: «من کارم را می‌کنم و شما سؤالتان را بپرسید.» ولی او گفت: «نه، باید بیایی چند ‌متر عقب‌ تر تا بتوانیم مصاحبه کنیم.» وقتی توضیح دادم چرا نمی‌ توانم این ‌کار را انجام بدهم، با تعجب به من نگاه کرد. شاید باخودش فکر می‌کرد به ‌اصطلاح برایش کلاس گذاشته ‌ام. اینجاست که می‌گویم کسانی ‌که به‌صورت حرفه ‌ای، با مقوله عکاسی ورزشی برای رسانه ‌های بین المللی مانند رویترز و دیگر رسانه ‌های حرفه ‌ای جهان آشنایی ندارند، گمان می‌ کنند عکاسی ورزشی سرشار از تفریح است!

من واقعا می ‌توانم بارها برای عکاسی به جنگ بروم ولی دوست ندارم برای پوشش مسابقات ورزشی مهم جهان انتخاب شوم.

آن روز بعد از اتمام بازی ایران و بحرین و بعد از بازگشت به ‌دفتر، موفق به ثبت 25 فریم عکس شده بودم که تمام عکس‌ های مورد‌ نیاز رسانه ‌ام را در بر می ‌گرفت؛ عکس بازیکنان، واکنش‌‌ های آنها، عکس هواداران دو تیم، شادی بعد از پیروزی و خلاصه هرآنچه عکس که مورد نیاز بود.

امیدوارم با خواندن این مقاله و شنیدن دو خاطره از فعالیت من در عکاسی ‌ورزشی برای خبرگزاری رویترز، تصویری که از این ژانر عکاسی دارید، کمی واقعی‌ تر شود و با آگاهی بیشتری سراغ این حرفه بروید. چرا که به یاد دارم یک روز یک عکاس که خود را یکی از بهترین عکاسان خیابانی دنیا معرفی می‌کرد در یک فروشگاه لوازم عکاسی به فروشنده می‌گفت، عکاسی خیابانی خیلی پر استرس است ولی عکاس ورزشی قهوه اش که کنار دستش است را می‌نوشد و ریلکس می‌کند، سپس با لنز تله بزرگش عکاسی می‌کند.

فلسفه شخصی من برای عکاس شدن

در این نوشته سعی کردم بگویم خلق تصویر برای من تا چه حد دارای اهمیت است و دلیل این اهمیت چیست

آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چطور سرعت پیشرفت علم روز به روز افزایش میابد؟ آیا تصور شما از تولد یک نوزاد، اتفاق افتادن عملی است که از نه ماه پیش آغاز شده؟ آیا باور دارید که نوزاد انسان موجود خامی است که پس از هفت سال و به کمک سیستم آموزش و خواندن کتاب، رشد می‌کند؟

سال ها باور دانشمندان بر این بود که تاریخ فرمی خطی دارد، از لحظه تولد نوزاد آغاز شده، با گذشت هر ساعت، در زمان حالی زندگی می‌کند که پس از گذشت مدت زمانی، تبدیل به گذشته شده و در نهایت به زمانی می‌رسد که آن را آینده می‌نامیم و درواقع آینده همان مقصدی است که زمان حال خود را فدا می‌کنیم تا به آن، یعنی مرگ، برسیم و صحنه جهان را برای تازه واردان خالی کنیم و از ما تنها خاطرات نیک و بد بر جای خواهد ماند.

بر پایه این تفکر، هر فرد زندگی شخصی خود را دارد، تاریخ خطی خود را دارد، و به زبان ساده تر، هر فرد زندگی زیسته خود را خواهد داشت و در نهایت می‌تواند با خلق (برای مثال) اثری هنری روی بازدید کنندگان و مخاطبان اثر خود تاثیری سطحی یا عمیق داشته باشد.

ولی چند سالی است که دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که انسان موجودی تک بعدی نیست و قرار نیست تاریخ و زندگی زیسته وی محدود به اطرافیان و آشنایان او شود. دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که تاریخ خطی هر فرد (تاریخ خرد) بخشی از شبکه هوشمند جهانی است که در اتصال با دیگر تاریخ های فردی، به شبکه ای منسجم تبدیل شده که تاثیراتش در کل جهان هوشمند هستی منتشر خواهد شد. هر فرد با هر تجربه، هر اختراع، هر خلق هنری، وکه در طول زندگی خود انجام داده و یا دست میابد، گامی در جهت هوشمند تر شدن کائنات برمی‌دارد. به افزایش سرعت پیشرفت علم کمک می‌کند، به آگاهی بخشیدن به آیندگان کمک می‌کند و وظیفه خود را به عنوان بشر انجام می‌دهد.

حالا چشمان خود را ببندید، تجسم کنید هر عکسی را که تا کنون ثبت کرده اید، تخیل کنید تاثیر شگرفی را که با تصاویر خود در حافظه جهان برای ابد هک کرده اید. و فکر کنید چرا بعضی اوقات عکسی را ثبت کرده اید که ورای توانایی شما از نظر فکر، ایده و تکنیک عکاسی بوده. و به یاد بیاورید تصاویری را که با ناباوری با آنها مواجه شده اید که عکاسی در دیگر سوی کره خاک ثبت کرده و بسیار شبیه به عکسی شده که شما خالق آن بوده اید.

از طرفی دیگر، تقریبا تمام ما فیلم علمی تخیلی لوسی را دیده ایم، دختری که توانست از بیشتر از ده درصد توانایی مغزش استفاده کند و به مرور تبدیل به ابر کامپیوتری شد که تا کنون بشر از ساخت آن عاجز بوده. آیا هیچوقت فکر کرده اید چطور می‌شود یک نفر بتواند از بیشتر از ده درصد توان مغز خود استفاده کند؟ و البته این اتفاق نه در فیلمی علمی تخیلی، بلکه در زندگی و جهان واقعی رخ دهد. پاسخ در دستان شماست. دوربین عکاسی، وسیله ای که در طول زمان پیشرفت کرده، به قابلیت هایی دست یافته که شاید ۲۶ سال پیش، زمانی که من دانشجوی عکاسی بودم، کاملا غیر منتظره و دور از ذهن به نظر می‌رسید. اینجا رجوع می‌کنم به قسمت نخست این نوشته و یادآوری می‌کنم که دوربین عکاسی دیجیتالی که در دستان شماست، مخلوق یک شعور جمعی است که قرار است به شما کمک کند تا آنچه در روح و فکر خود دارید را به تصویر بکشد، ظهور کند و در ناخودآگاه جهان برای همیشه هک شود. درواقع نوزادی که در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردم حامل ناخودآگاه جمعی جهانی است که حاصل شعوری کلان است، تجربیات زیسته افراد بشر را همراه خود دارد و در طول زندگی خود به رشد آن کمک می‌کند. حالا شما آن نوزاد رشد یافته و هوشمندی هستید که در دستان خود معجزه هستی را در اختیار دارید، وسیله ای که باعث ظهور دریافت های شما از جهان پیرامونتان است، درست مانند دستگاهی که بتواند رویای شیرین یا کابوس تلخ شبانه شما را روی پرده ای بزرگ و برای جهانیان پروژکت کند. در واقع دوربین عکاسی که امروزه وسیله ای در دسترس برای همگان شده، وظیفه ای را به شما محول کرده است، وظیفه ثبت و کمک به پیشرفت شعور جمعی جهان هستی. این  همان لذتی است که من از عکاس بودن و خالق بودن می‌برم. من خوب آگاه هستم که هر پلکی که با دوربین عکاسی می‌زنم  تاثیر خود را برکائنات خواهد گذاشت و باید آگاه باشم به چگونه دیدن و بی طرف نگاه کردن و از همه مهتر، دروغ خلق نکردن، همزمان که از تمام دریافت ها، هوش و آگاهی خود برای تفکر درباره سوژه مقابل خود استفاده می‌کنم. لذت خالق بودن تنها دلیل من برای عکاس بودن است.