چطور یک عکاس می‌تواند در عکاسی، دارای امضإ شخصی شود

AFPعکس از عطا کناره، خبرگزاری فرانسه

وقتی در موتور جستجوی گوگل, ایران را برای خواندن اخبار روز سرچ می‌کردم عکس بالا را دیدم. بی آنکه بخواهم فکر کنم یا عکس را باز کنم، با خودم گفتم این عکس از کارهای عطا کناره، عکاس آژانس خبری فرانسه AFP است.

برای اینکه ببینم تا چه حد درست حدس زدم روی عکس کلیک کردم و متوجه شدم کاملا درست تشخیص داده بودم و آن عکس یکی از آثار عطا کناره است.

با این مقدمه بد نیست ببینیم چطور یک عکاس به سطحی از کار و حرفه ای گری می‌رسد که کار او امضا او می‌شود و بدون نیاز به اینکه یک عکس را باز کنید یا زیرنویس آن را بخوانید متوجه می‌شوید عکاس آن تصویر چه کسی است؟

برای بررسی این موضوع کافیست تاریخ را تورق کنیم و به گذشته ای برویم که دوربین‌های دیجیتال ساخته نشده بودند، یا حداقل به این سطح از پیشرفت در کیفیت و عمومیت نرسیده بودند. زمانیکه مجله ای مانند نشنال جئوگرافیک، هنوز ترجیح می‌داد عکس روی جلدش حاصل ثبت روی فیلم اسلاید باشد، نه دوربین دیجیتال.

چه چیزی به راستی باعث می‌شد تا یک عکاس، تصویری کاملا شخصی از واقعیت پیش روی خود ثبت کند؟ چه عاملی عکس را حامل تفکر عکاسانه می‌کرد؟

شاید باید چند خطی درباره مشکلی به نام دیجیتالیزم در عکاسی ایران بنویسم تا با آمادگی بیشتری وارد بحث امضإ عکاسانه شویم.

من بر این باورم که تکنولوژی دیجیتال وارد دوربین های عکاسی شد تا تمرکز عکاس بیش از پیش روی خلق اثر و تفکر در خلق آثارش قرار گیرد. پیش از آنکه دوربین های عکاسی دیجیتال پا بر عرصه ظهور بگذارند، فیلم عکاسی تنها امکانی بود که فرد می‌توانست با استفاده از آن تصویری از منظره پیش روی خود ثبت کند. این فیلم ها قطعا دارای محدودیت های بسیاری بودند. مثلا شما امکان نداشتید بتوانید واحد حساسیت فیلم را (به غیر از مواردی که عکاسان، به اصطلاح حساسیت فیلم را Push یا pull می‌کردند) کم یا زیاد کنید. 

البته کمی پیش از اختراع دوربین های عکاسی دیجیتال، شرکت ایستمن کداک، فیلم عکاسی ساخته بود که می‌توانست اختلاف نورسنجی تا حدود پنج پله را تحمل کند و عکس ها تا حدودی اکسپوز نرمال داشته باشند. 

در واقع اگر با فیلم عکاسی با حساسیت 100 ISO مشغول عکاسی بودید و بنا به هر دلیلی مجبور به ورود به منطقه ای کم نور می‌شدید، یا باید فیلم را از دوربین خارج می‌کردید، یا اینکه از فلاش عکاسی استفاده می‌کردید، که این موضوع باعث می‌شد تمام سایه-نیم سایه های زیبایی را که شما را ترغیب به ثبت یک عکس از منظره یا فردی خاص می‌کرد را به واسطه پرتاب نور فلاش از دست بدهید.

تصویر بالا با استفاده از فیلم عکاسی با حساسیت ۴۰۰ و پرتاب نور مستقیم فلاش ثبت شده

این تصویر با استفاده از دوربین عکاسی دیجیتال و با حساسیت ۱۶۰۰ و بدون نیاز به استفاده از فلاش عکاسی، ثبت شده

شما اگر عکاس هنری بودید، یا حتی در ژانر عکاسی مطبوعاتی فعالیت می‌کردید، باید می‌توانستید تصویر نهایی را پیش از آنکه دکمه دکلانشور دوربین را فشار دهید، در ذهن خود ثبت کنید. باید چشم و ذهنی آنچنان خلاق و ورزیده و آشنا با زاویه دید لنزهای عکاسی همراهتان می‌داشتید که وقتی سوژه ای را می‌دیدید، در کسری از ثانیه تشخیص دهید فلان برش از واقعیت پیش رو را با چه لنزی و با چه فاصله کانونی؟ چه دیافراگمی؟ چه نوع نورخوانی از مناطق مختلف با ارزشهای متفاوت نوری؟ ثبت کنید، و پس از ثبت تصاویری که پیش از اکسپوز شدن فیلم عکاسی نگاتیو یا اسلاید، در حافظه عکاسانه شما نقش بسته بودند، نوبت به فرآیند هیجان انگیز ظهور فیلم می‌رسید و شما چشم به راه رشته فیلمی متشکل از ۱۲، ۲۴ یا ۳۶ فریم بودید تا دریابید چند درصد از تخیل شما، همانگونه که در بخش خلاقانه مغز خود داشتید، به حقیقت پیوسته و هر ثانیه که از فرآیند بیست دقیقه ای یا نیم ساعته ظهور فیلم شما می‌گذشت، آماده رویارویی با رویای مصور خود می‌شدید.

درواقع هر فریم از یک رشته فیلم ۱۲، ۲۴ یا ۳۶ فریمی عکاسی، تصویرگر رویاهای شما بود و مانند این بود که خوابی را به منصه ظهور رسانده باشید.

این فرآیند، یعنی نگاه، تفکر یا احساسات و جهانبینی خلاقانه عکاس که منجر به ثبت لحظه قطعی می‌شد، امری درونی بود و چون هیچ یک از افراد بشر دارای احساسات، تفکر، نگرش و جهانبینی یکسان و مشابه نیستند، یک عکس، متعلق به یک فرد بود. به بیان ساده تر، یک عکس رویایی شخصی بود که شبیه هیچ عکس دیگری در جهان نبود. مانند اثر انگشت فردی که همانند و نظیری در جهان ندارد. 

عکاس نگاه می‌کرد، می‌اندیشید، از لغات موجود در کنجینه ذهن و فکر خود که برآمده از دیدن و تجربیات زندگی زیسته‌اش بود استفاده می‌کرد تا به فرمی جدید از یک نگارش برسد. مانند نویسنده ای که با استفاده از حروفی تکراری و لغاتی تکراری، ولی با چینشی نو و شخصی شده، اثری را خلق می‌کند که تنها و تنها متعلق به خود اوست.

این اثر منحصر به فرد و این اثر انگشت یکتای عکاسانه، همان امضإ شخصی عکاس است که بیننده را در راه رسیدن به نام عکاس یک عکس، از خوانش زیرنویس آن بی نیاز می‌کند.

دیجیتالیزم چه بر سر عکاس، عکس و عکاسی آورد؟ 

عکاس به لحظه ای می‌تواند حاصل فرآیند دیجیتالی دوربین عکاسی خود را ببیند، اگر به هر دلیلی، صفحه نمایش دوربین دیجیتال دچار مشکل شود، عکاس سردرگم و گیج، مانند کودکی می‌شود که در خیابانی عریض و طویل گم شده و دنبال مادرش می‌گردد تا او را به محل امن خانه برساند. 

دوربین دیجیتال به جای آنکه وسیله ای باشد برای ثبت خلاقیت عکاسانه، تبدیل به ماشین خیاطی تمام اتوماتی شده که تنها نیازش به عکاس، محدود به سرانگشتان اوست تا حامل هزاران تصاویری شود که عکاس هیچ نقشی در خلق آنها نداشته و تنها حامل دوربین عکاسی بوده. به همین دلیل است که اگر به شخصی که خود را عکاس می‌نامد، بگویید به جای لنز زوم، از یک لنز پرایم برای عکاسی، استفاده کن، ممکن است متحیرانه به شما نگاه کند و بپرسد اگر فاصله سوژه تا من تغییر کرد چه کار باید کرد؟ لنز پرایم که قابلیت تغییر فاصله کانونی ندارد؟، چرا؟ پاسخ ساده است. او هیچ تصور قبلی از عکسی که میگیرد ندارد، به سوژه نمی‌نگرد، به قول معروف، عاشقانه نمی‌نگرد. تنها نگاه می‌کند و گیج است از هیاهوی تمامی عناصر بصری متغییر پیش روی خود، و فارغ است از هر حد و مرزی میان کادری که چشمش باید پیش از لنز دوربینش متصور شده باشد، و تفکیک قائل شده باشد بین آن کادر شخصی، با محیط اطراف آن.

عکاس خلاق، عکاس متفکر، عکاس خالق، پیش از آنکه منظره یاب دوربین را مقابل چشمش قرار دهد باید تصویر نهایی را در ذهن خود ثبت کرده باشد و بداند اگر از دوربین استفاده می‌کند، تنها برای مصور کردن ثانیه هایی است که در حال گذر از مقابل او هستند.  

در نهایت، دیجیتالیزم دنیای بسیاری از عکاسان را به سمتی برد که، دوربین عکاسی فرمانروای بی چون و چرای عکاس است و حاکم بر احساست او. اتفاقی مانند فیلم عصر جدید چارلی چاپلین که تفکر و خلاقیت عکاس را میان چرخ دنده های انبوه ساز دیجیتالیزم خورد می‌کند و چیزی خشک و خالی از منیت و تفکر بی همتای عکاسانه به مخاطب تحویل می دهد.

چرا خبرنگاران جنگ کشته می‌شوند؟

Photo: EURACTIV

طبق گزارش آژانس فرهنگی سازمان ملل متحد (UNESCO)، تنها در سال ۲۰۲۰ میلادی ۶۲ خبرنگار (در کل شامل تمامی کسانی که به کار خبر اشتغال دارند مانند عکاس، نویسنده و فیلمبردار) فقط به دلیل اینکه کار خودشان را انجام می‌دادند، کشته شده اند. بین سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۰ میلادی بیش از ۱۲۰۰ خبرنگار حرفه ای کشته شده اند که در بیشتر موارد قاتلان به مجازات نرسیده اند.

خبرنگارانی که در شرق اوکراین کشته یا ربوده شده اند.

این رقم را اضافه کنید به چهارده خبرنگاری (عکاس، نویسنده و فیلمبردار) که تا امروز در اوکراین کشته یا ربوده شده اند یا شاید بهتر باشد بگوییم به قتل رسیده اند.

عکاسان، خبرنگاران و فیلمبرداران جنگ همیشه در میدان نبرد به دلیل داشتن اتیکتخبرنگارروی لباس های خود و حمل دوربین و لوازم عکاسی و فیلمبرداری، از دیگر نفرات مانند افراد شخصی یا نظامی، قابل تفکیک و شناسایی هستند، ولی چه چیز باعث می‌شود تا نیروهای نظامی طرف مقابل مبادرت به کشتن افرادی کنند که تنها جرم آنها انجام کاری است که هیچ وظیفه ای به جز به رخ کشیدن سیاهی جنگ و تبعات آن ندارد؟ خود من در سال ۲۰۱۶ و در منطقه ای واقع در غرب شهر موصل عراق مورد حمله قرار گرفتم و تک تیرانداز داعش، اگر خطا نمیزد، گردن من را هدف قرار داده بود و کشته شده بودم چرا که گلوله از فاصله بیست سانتیمتری گردن من عبور کرد.

برای اینکه بفهمیم چرا در جنگ و میادین نبرد اصحاب رسانه توسط نیروهای نظامی یا شبهه نظامی طرف مقابل کشته می‌شوند باید درک کنیم چرا جنگ ها به وجود می‌آیند؟ و قربانی اصلی آنها چه کسانی هستند؟

به نظر من سه تجارت مهم در دنیای امروز وجود دارد که حاصل سه علم مهم هستند. تجارت دارو که حاصل علم تولید بیماری های جدید است. تجارت آنتی ویروس ها که حاصل علم ساخت ویروس های کامپیوتری است و تجارت اسلحه که حاصل علم ساخت تسلیحات است. در بیشتر جنگها غیر از طمع زمین کشور یا منطقه مجاور، آزمایش تسلیحات جدید ساخته شده توسط کشورهای تولید کننده سلاح، یکی از دلایل اصلی شروع یک درگیری به بهانه های مختلف است. ولی در بسیاری از موارد خواست و اراده یک کشور برای غلبه بر خاک و منابع طبیعی کشوری دیگر نیز می‌تواند عامل شروع یک درگیری باشد که تنها بازنده این درگیری مردم شخصی و بی دفاعی هستند که چیزی جز زندگی زیر سایه آرامش و صلح نمی‌خواهند.

در این میان خبرنگاران جنگی افرادی هستند که شاهدان عینی این درگیری ها و نبردها به حساب می‌آیند. آنها تنها به یک دلیل عازم منطقه درگیری می‌شوند یا در آن منطقه می‌مانند. ثبت تصویر سیاه جنگ و پایمال شدن حقوق اولیه انسانی شهروندانی که هیچ گناهی ندارند و بی دلیل کشته یا آواره می‌شوند.

سالیان سال قبل از این که رسانه خلق شود و دوربین های عکاسی و فیلمبرداری پا در میادین نبرد بگذارند، انسان‌ها به دلایل مذهب، زمین و ثروت، یکدیگر را می‌کشتند. هیچ ناظری باقی نمی‌ماند تا واقعیت آنچه را که بر سر مردم آمده است را برای دیگران و آیندگان تعریف کند چرا که همواره تاریخ را فاتحان نگاشته اند و هیچ سند تصویری که بیانگر فجایع انسانی رخ داده در درگیری ها و جنگ ها باشد وجود ندارد، ولی هزاران سال پس از آن جنگ ها (مانند جنگ‌های صلیبی) چیزی به نام رسانه ظهور کرد، انسان های شجاع با دغدغه انسان دوستی و ثبت تاریخ، دوربین در دست گرفتند و راهی مناطق درگیر جنگ شدند، چشم بینا و ناظری شدند بر خوی حیوانی جنگ افروزان، و تنها راه خلاصی از آنها، بستن چشمی است که با اتکا بر تفکر و منطق و کاملا بی طرفانه فجایعی را ثبت می‌کند که تا مدتها انسان شرم خواهد داشت از نامی که با خود یدک می‌کشد.

طی چهارده سال ۱۲۰۰ نگاه، ۱۲۰۰ تفکر و ۱۲۰۰ تخصص به خاک سپرده شد و سازمان های جهانی، گویی هنوز در خواب نیمروز به سر می‌برند. در عراق هیچگاه سایه صلح بر سر مردم قرار نگرفت و در افغانستان پس از هزینه میلیاردها دلار و از دست رفتن جان هزاران انسان، کشور مجدد به دست همان گروهی افتاد که روزی آمریکا را تهدید کرده بود، و حالا نزدیک است تا جهان آنها را به عنوان حکومت به رسمیت بشناسد، و در اوکراین خبرنگارانی کشته یا ربوده می‌شوند که چیزهایی را دیده اند که گویا نباید می‌دیدند چرا که جهان نباید از آنها آگاه می‌شد.

جایی میان مرگ و مرگ

وقتی ویروس کرونا جهان را تحت تاثیر خود قرار داد، نرمال های جدیدی وارد زندگی ساکنین کره زمین شد. ماسک محافظ که کمتر کسی دوست داشت برای مدتی، حتی کوتاه، بپوشد تبدیل به همراه همیشگی انسان‌ها شد و در هر میهمانی، رستوران، خیابان، و… کمتر کسی را می‌شود دید که نیمی از صورتش توسط ماسک محافظ پوشیده نشده باشد. در واقع انسان ها برای بقاع خود مجبور شدند در بیشتر ساعات شبانه روز نیمی از مهمترین راه ارتباطی خود با دیگران را با تکه پارچه ای بپوشانند. حالا حدود یک هفته از یک بحران دیگر می‌گذرد، بحرانی که مرگ و میر آن (حداقل تا امروز) محدود در مرزهای جغرافیایی کشور اکراین است ولی بهت و حیرت آن با سرعتی بیشتر از ویروس کرونا کل جهان را درنوردیده و به جرأت می‌توان گفت اندوه ناشی از آوارگی و مرگ هزاران انسان بی گناه که ناخواسته درگیر جنگ شده اند، تمام مردم کره خاک را درگیر خود کرده و سایه ناامنی را نیز مانند ویروس کرونا بر سر جهان گسترده. 

در عکسی از جنگ روسیه علیه اوکراین، یک مرد در حالیکه ماسک محافظ صورت پوشیده در حال راه رفتن میان خرابه های ساختمان هایی است که طی بمباران ارتش روسیه تخریب شده اند. مشخص نیست این عکس در کدام شهر اوکراین به ثبت رسیده، که البته از نظر دیداری (نه خبری) مهم هم نیست. درواقع تنها، نشانه ها در این عکس اهمیت دارند که باعث می‌شوند ما را به عنوان بیننده اثر به سمت مقصد نهایی که درک آن به واسطه زندگی زیسته و روحیات هر فرد متفاوت است راهنمایی می‌کنند.

من در این تصویر، نشانه ها را کنار هم قرار می دهم تا به فضایی سورئال برسم که نه تنها بازگو کننده احساس مرگ و تهی بودن از زندگی است، بلکه در عین حال داستان امید به زندگی را تعریف می‌کند و این احساس سورئال، همان دلیلی است که من را وادار کرد تا درباره این عکس بنویسم.      

اولین نشانه، ماسک است. همان ماسک ساده ای که از دوسال پیش به نماد همه گیری ویروس کرونا بدل شد و در این عکس نمادی است از تلاش برای زندگی.

نشانه دوم فضای خالی عکس است، درواقع فضایی خالی از انسان هایی دیگر که مرد بخواهد خود یا دیگران را با پوشیدن ماسک صورت در برابر احتمال آلوده شدن به ویروس کرونا محافظت کند.

نشانه سوم پنجره هایی هستند که تا چند روز قبل می‌شد زندگی را پشت هریک از آنها دید و احساس کرد. پنجره هایی برای اتاق هایی که داخل هرکدام از آنها داستانی از یک زندگی شاد یا غمگین، ولی زنده، وجود داشت، ولی حالا به نمادی از قبرستان بدل شده اند.

آیا این مرد تنها، رهگذری است که بر حسب اتفاق گذرش به این ویرانه ها افتاده؟ 

آیا بعد از یک آرامش ناپایدار به محل زندگی خود و خانواده اش که نمی‌دانیم از حملات چند روز اخیر جان سالم به در برده اند یا نه برگشته تا دنبال لوازمی یا نشانه ای از خانه ویران شده اش بگردد؟

چه چیز باعث شده بخواهد خود را در برابر همه گیری ویروس کرونا محافظت کند؟

آیا دنیا هنوز هم برای این مرد می‌تواند جایی زیبا برای ادامه زندگی باشد؟

شاید هم تمام این سؤالات خطاهایی باشند ناشی از نشانه هایی که بیننده را فریب می‌دهند. شاید مرد برای عدم استشمام بوی بد اجساد کشته شدگان جنگ مبادرت به پوشیدن ماسک کرده و نه برای محافظت در برابر ویروس کرونا و شاید هیچ امیدی از زندگی در وجود این مرد نیست.

هرچه باشد این تصویر برشی از واقعیت مقابل عکاس است، فردی که در کسری از ثانیه با درک نشانه های اطراف خود به نقطه مشترکی از منطق، احساس و جهان بینی شخصی خود رسیده و اقدام به انتخاب این کادر و ثبت آن کرده است. 

هر چه که باشد ما به عنوان بیننده این تصویر، نه می‌توانیم به آن رأی مردود بدهیم و نه رأی به درستی نشانه های تشکیل دهنده این اثر. تنها نکته ای که اهمیت دارد دریافت احساسات متفاوت از یک عکس خبری درباره جنگ است و برای من، این عکس یک واقعیت را بیان می‌کند. انسان هر چه بیشتر در شرایط خطر و ناامنی قرار می‌گیرد بیشتر به خودباوری می‌رسد، تا جایی که در زمان و مکانی میان مرگ و مرگ، دنبال راه نجاتی برای بازگشت به زندگی و ادامه آن می‌گردد.

چهره زن مجروح

عکسی که در جهان به طور گسترده منتشر شد، چهره خونین یک زن اوکراینی پس از اولین حمله هوایی روسیه به آن کشور را نشان می دهد.

تصویر خونین یک زن اوکراینی به نماد اولیه درد و رنج غیرنظامیان در طول تهاجم اولیه روسیه به کشور اوکراین تبدیل شده است.

این تصویر که توسط ولفگانگ شوان (Wolfgang Schwan)، عکاس خبرگزاری آناتولی ترکیه، گرفته شده است، زنی را بیرون از آپارتمان محل زندگی‌اش که توسط ارتش روسیه بمباران شده در نزدیکی خارکف نشان می‌دهد. شوان گفت که این زن زمانی مجروح شد که مجتمع مسکونی محل زندگی او طی حمله هوایی روسیه بمباران شد.

این تصویر در تمام دنیا دیده و درک شد. عکس این زن زخمی که در فروم “interestingasf**k” Reddit توسط 2DeadMoose به اشتراک گذاشته شده است در سراسر جهان بیش از ۱۰۲۰۰۰ رأی دریافت کرده است و کاربران اینترنت بیش از ۳۵۰۰ نظر برای آن ثبت کرده اند. روی یکی از پوسترهای Reddit این جمله نوشته شده، آنها برای خانواده خود در اوکراین می ترسند و نمی دانند در این لحظه سخت و آشفته چه کاری می‌توانند برای کمک به خانواده های خود انجام دهند. پوستر احساسدرماندگیرا در دنیایی که از سال ۲۰۲۰ فرمی غیر عادی به خود گرفته توصیف می‌کند.

کاربر دیگری گفت: «این بسیار ترسناک است، و ترسناک تر اینکه ما می‌توانیم اثرات این جنگ را در زمانی واقعی و همزمان با جنگی که در حال وقوع است ببینیم و احساس کنیم، کهاین موضوع عکس را بسیار واقعی تر می کند.”

یک پست توییتری توسط خبرگزاری آناتولی ترکیه به تشریح این حمله هوایی پرداخت و گفت که روس‌ها منطقه مسکونی چوهویو در اوکراین را مورد حمله قرار دادند ویک حفره بزرگ در خیابان ایجاد کردند که باعث شد به ساختمان‌های اطراف آن آسیب وارد شود.”

بر اساس گزارش ها در این حمله یک نفر کشته و 12 نفر دیگر زخمی شدند. یک زن مجروح توسط آتش نشانان از ساختمان آسیب دیده بیرون کشیده شد که مشخص نیست آیا این زن خون آلود که در عکس می‌بینیم همان زن نجات یافته است یا خیر.

حملات در ساعات اولیه صبح پس از آن که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه آغاز یک «عملیات نظامی ویژه» را اعلام کرد و به دنبال آن هلیکوپترهای تهاجمی روسیه به آسمان اوکراین حمله کردند، آغاز شد.

اندکی پس از آن، گزارش هایی مبنی بر آسیب دیدن صدها اوکراینی بر اثر تهاجم نظامی روسیه منتشر شد. در حالیکه حملات ارتش روسیه تا یک فرودگاه در بخش غربی اوکراین گسترش یافته است، هنوز مشخص نیست که چه تعداد تلفات در منطقه کیف و حومه آن رخ داده است.

در همین حال، اوکراینی ها در حال ترک وطن خود هستند تا به کشورهای همسایه مانند لهستان پناه ببرند. رویترز گزارش داد که لهستان گذرگاه هایی را برای کمک به هجوم احتمالی پناهجویان اوکراینی به این کشور ایجاد کرده است تا آنها بتوانند به صورت ایمن از مرز عبور کنند. طبق گزارش ها، لهستان فهرستی از 120 بیمارستان را برای افرادی که در حملات ارتش روسیه آسیب دیده اند تهیه کرده است تا آسیب دیدگان جنگ بتوانند به آنها مراجعه و مورد درمان قرار گیرند.

ترجمه: مرتضی نیکوبذل

عکسی که یادآور تصاویر فیلم های علمی تخیلی هالیوودی است

اگر دنیا از خبر حمله تمام عیار روسیه که امروز پنجم اسفند ۱۴۰۰ و با دستور مستقیم ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، اتفاق افتاد با خبر نبود و این عکس در رسانه ها منتشر می‌شد، شاید گمان می‌کردید که این تصویر مرتبط با یک صحنه از فیلمی آخرزمانی، علمی تخیلی و محصول هالیوود است. همان قدر دور از ذهن که تصاویر برخورد هواپیماها با برج‌ های دوقلو در آمریکا دور از باور بودند و آنها نیز شبیه صحنه ای از فیلمی علمی تخیلی و هالیوودی بودند. ولی چه چیز این عکس را برای همیشه در ذهن و نگاه بیننده ماندگار می‌کند؟ چه خصوصیتی در این عکس است که آن را از دیگر تصاویر تهیه شده از ترافیک خودروها در جاده ای در شهر کی‌یف اوکراین متمایز می‌کند؟

اولین نکته که تصویرگر تفکر عکاسانه خالق این عکس است استفاده از لنز تله متوسط است ( احتمالا ۸۵ یا ۹۰ میلیمتری ) که باعث شده ساختمان ها به هم نزدیکتر و فشرده تر از حالت عادی شوند و فضای عکس را خفقان آمیز کرده است.

نکته دوم، استفاده از دیافراگم باز برای محو کردن بک گراند عکس است، عکاس آگاهانه از دیافراگم سریع استفاده کرده تا با تار کردن پس زمینه عکس، جاده و خودروهای متوقف شده در جاده را در هاله ای از ابهام قرار دهد که شاید بیانگر آینده مبهمی باشد که کشور اوکراین با آن دست به گریبان است، و همچنین راه ارتباط عاطفی باشد بین بیننده عکس با مردمی که مجبور هستند برای ترک شهر و خانه خود پا در راهی بگذارند که انتخاب آنها نبوده، بلکه نتیجه سیاست و رفتار سیاستمداران است.

نکته سوم اما، زمان عکسبرداری است. چراغ روشن خودروهایی که سمت چپ کادر دیده می‌شوند به بیننده این اطلاعات را می‌دهند که عکس در زمان آغاز ورود به ساعات تاریک شدن هوا به ثبت رسیده. همچنین چراغ ترمز خودروها در سمت راست جاده بیانگر توقف آنها در راه بندانی بی پایان است. این تضاد میان حرکت و سکون خودروها و هوایی که رو به تاریکی است، جوی را به تصویر می‌کشد که انتقال دهنده حس جنگ میان مرگ و زندگی است و فرصتی که گویی با فرا رسیدن پایان روز برای مردمی که گرفتار جنگی نا خواسته شده اند رو به اتمام است و همزمان انتقال دهنده احساس ترس و وحشت به بیننده. 

به اعتقاد من تصاویری از این دست، بسیار تاثیرگذارتر از هزاران راهپیمایی میلیونی در کشورهایی است که مردم آنها خواستار توقف این جنگ هستند چرا که بیننده را مستقیما در فضای مرگباری قرار می دهد که مردم وحشت زده کی‌یف در کشور اوکراین در آن گرفتار آمده اند.

انتخاب درست لوازم برای عکاسی در جنگ و بحران

Final

سال ۲۰۱۶ برای دومین بار پس از پوشش تصویری جنگ ماه جولای حزب الله لبنان و ارتش اسرائیل، قرار بود برای عکاسی از مراحل نهایی نبرد آزادسازی شهر فلوجه عراق از تسلط ستیزه جویان داعش (دولت اسلامی عراق و شام) به عراق سفر کنم. پس از هماهنگی های لازم با دوستانی که در عراق داشتم، نوبت رسیده بود به انتخاب ضروری ترین لوازمی که بایت همراهم می‌بردم تا بتوانم کارم را به درست ترین شکل ممکن انجام دهم.

خوب است بدانید وقتی از لوازم ضروری نام می‌بریم، دوربین و لوازم عکاسی آخرین ها در لیست انتظار هستند، چرا که اگر شما در منطقه جنگی نتوانید خود را و منابع در اختیار خودتان را به درستی اداره کنید، نخواهید توانست در صورت بروز اتفاق های ناگهانی و پیش بینی نشده از خودتان مراقبت کرده و در نهایت سفر موفقی نخواهید داشت. درباره منظور از مدیریت منابع در اختیار، در آینده نزدیک مطلبی را با شما در همین سایت به اشتراک خواهم گذاشت.

خوب برسیم به اصل مطلب، اولین تصمیمی که باید در مورد انتخاب لوازم بگیرید، هر چه سبک تر سفر کردن است چون گاهی اوقات ممکن است مجبور شوید در میدان جنگ زندگی لاکپشتی را انتخاب کنید. البته این کلمه زندگی لاکپشتی، از واژه های ابداعی خود من است، به این معنی که همه لواز ضروری را درون کوله پشتی مناسبی که در نظر گرفته اید قرار داده و دوربین ها و لوازم عکاسی را پوشیده و در دسترس قرار دهید، یعنی مانند یک لاکپشت خانه خودتان را پشت خودتان حمل کنید. وزن این لوازم ممکن است گاهی به بیش از پانزده کیلوگرم برسد که با احتساب لوازم عکاسی، وزن لوازم همراه بین بیست تا بیست و پنج کیلوگرم خواهد بود. این وزن را جمع کنید به حدود سیزده کیلوگرم کلاه محافظ و جلیغه ضد گلوله. من برای اینکه تا جای ممکن سبک سفر کنم (حداقل از تهران تا بغداد) پس از تماس با دوست عکاسم که برای خبرگزاری رویترز در عراق کار می‌کرد، قول مساعد گرفتم که جلیغه ضد گلوله و کلاه ایمنی را از تهران همراه خودم نبرم و قرار شد پس از رسیدن به بغداد، دفتر خبرگزاری رویترز در آنجا، کلاه و جلیغه ضد گلوله به من بدهد که این یک لطف بسیار بزرگ بود چرا که مجبور به پرداخت مبلغی بابت اضافه بار نبودم و در پولم صرفه جویی می‌شد. پس با خیال راحت شروع کردم به انتخاب لوازم ضروری سفر.

چهار چیز را می‌توان مهم ترین و حیاتی ترین موارد نام گذاری کرد که باید اول از همه در لیست لوازم همراه خودتان یاد داشت کنید و در دسترس ترین قسمت کوله پشتی قرار بدهید، ۱: داروهای شخصی و لوازم کمک های اولیه ۲: قرص های تصفیه آب ۳: لوازم ارتباطی مانند گوشی های تلفن هوشمند و ۴: باطری بانک با ظرفیت انرژی بالا. چرا این چهار مورد ضروری ترین و اولین اولویت های شما هستند؟ چون ۱: باید بتوانید در برابر بیماری هایی مانند سرماخوردگی یا بیماری‌های سابقه دار شخصی و یا آسیب های ناگهانی که نیاز به کمک های اولیه دارند، عکس العمل مناسب از خودتان نشان دهید و توانایی مراقبت از خود را در میدان نبرد داشته باشید. ۲: در صورت نبود آب سالم، ریسک نکرده و بتوانید آب آشامیدنی سالم برای خودتان را فراهم کنید. ۳: بتوانید برای تماس با کسی که بتواند به شما در صورت جا ماندن از نیروهایی که همراه آنها خواهید بود کمک کند، یا برای ارسال عکسهایی که آخر هر روز باید برای رسانه ای که از آن سفارش کار گرفته اید ارسال کنید از گوشی تلفن هوشمندتان استفاده کنید و ۴: در صورت نبود الکتریسیته در محلی که در آن اقامت می‌کنید بتوانید گوشی های تلفن را شارژ و آماده استفاده نگهدارید.

پس از این چهار مورد، لپ تاپ و هاردی که نرم افزارهای مورد نیاز کاری شما مانند فوتوشاپ و… ضروری ترین وسیله ای هستند که باید در ادامه لیست اقلام ضروری سفر شما قرار بگیرند، چرا که اگر بهترین عکسها را ثبت کنید ولی نتوانید آنها را در سریعترین زمان ممکن ارسال کنید، عملا کاری انجام نداده اید و بازی را به دیگر رقبا واگذار کرده اید. ممکن است بپرسید چرا هارد حاوی نرم افزار های مورد نیاز عکاسی؟ پاسخ در یک جمله است، شما به عنوان  عکاس حرفه ای جنگ و بحران باید یاد گرفته باشید به صورت One Man Show  کار کنید، یادتان باشد رسانه ای که به شما سفارش کار می‌دهد همراه شما شخص فنی برای رسیدگی به امور ارسال یا مسائل و مشکلات فنی و نرم افزاری نمی فرستد و شما باید یک تنه از پس مشکلات تکنیکی احتمالی بر بیایید. حتی در حد پاک کردن کل سیستم از تمام نرم افزارها و سیستم عامل لپ تاپ و نصب و راه اندازی مجدد آنها.

پس از لپ تاپ نوبت به دستگاهی می‌رسد که قابلیت تبدیل ولتاژ برق خودرو به برق شهری را داشته باشد. ممکن است شما در منطقه عملیاتی گیر بی افتید و قادر نباشید به محل اقامت خود که همان محل اقامت نیروهای نظامی است برگردید. پس باید بتوانید برق مورد نیاز لپ تاپ را تامین کنید.

لوازم ضروری دیگر هم عبارت هستند از هارد دیسک برای بک آپ گرفتن از اطلاعات لپ تاپ و عکس ها در پایان هر روز، دستگاه ظبط صدا، سه پایه کوچک، کیت قاشق، چنگال و چاقوی قابل حمل، دفتر یاد داشت برای نوشتن اطلاعات ضروری مانند نام محل عملیات، فاصله تا پایتخت، اسم افرادی که باید در زیرنویس عکس از آنها نام ببرید، چراغ قابل حمل روی پیشانی با قابلیت نور قرمز، کیف کوچک کمری، سه راهی کوچک برق و دستکش محافظ نیم انگشت و در نهای بوربین های عکاسی، کارت های حافظه، باطری اضافی دوربین عکاسی، لنز های مورد نیاز و مبدل های ضروری لنز. همانطور که مشاهده می کنید، لوازم عکاسی آخرین اولویت در لیست ضروری سفر هستند چرا که، اولا خارج از کوله پشتی حمل خواهند شد و دوما ابتدا باید بتوانید از خودتان مراقبت کنید تا توانایی کار در شرایط سخت جنگی را داشته باشید. در واقع این نوع از اولویت بندی را می‌توان شاهد مثال جمله معروف سر در کارگاه های ساختمانی دانست که می‌گوید، اول ایمنی و سپس کار.